جدول جو
جدول جو

معنی تمرین کردن - جستجوی لغت در جدول جو

تمرین کردن
مروسیدن ورزیدن عادت کردن ورزیدن مشتق کردن
تصویری از تمرین کردن
تصویر تمرین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تمرین کردن
لممارسةً
تصویری از تمرین کردن
تصویر تمرین کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تمرین کردن
Exercise, Practice, Rehearse
تصویری از تمرین کردن
تصویر تمرین کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تمرین کردن
exercer, pratiquer, répéter
تصویری از تمرین کردن
تصویر تمرین کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تمرین کردن
ćwiczyć
تصویری از تمرین کردن
تصویر تمرین کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
تمرین کردن
упражняться , практиковать , репетировать
تصویری از تمرین کردن
تصویر تمرین کردن
دیکشنری فارسی به روسی
تمرین کردن
üben, proben
تصویری از تمرین کردن
تصویر تمرین کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
تمرین کردن
тренуватися , практикувати , репетирувати
تصویری از تمرین کردن
تصویر تمرین کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تمرین کردن
ব্যায়াম করা , অনুশীলন করা
تصویری از تمرین کردن
تصویر تمرین کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
تمرین کردن
ورزش کرنا , مشق کرنا
تصویری از تمرین کردن
تصویر تمرین کردن
دیکشنری فارسی به اردو
تمرین کردن
锻炼 , 练习 , 排练
تصویری از تمرین کردن
تصویر تمرین کردن
دیکشنری فارسی به چینی
تمرین کردن
kufanya mazoezi, kujiandaa
تصویری از تمرین کردن
تصویر تمرین کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تمرین کردن
egzersiz yapmak, pratik yapmak, prova yapmak
تصویری از تمرین کردن
تصویر تمرین کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تمرین کردن
運動する , 練習する , リハーサルする
تصویری از تمرین کردن
تصویر تمرین کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تمرین کردن
להתעמל , לתרגל , להתאמן
تصویری از تمرین کردن
تصویر تمرین کردن
دیکشنری فارسی به عبری
تمرین کردن
व्यायाम करना , अभ्यास करना , अभ्यास करना
تصویری از تمرین کردن
تصویر تمرین کردن
دیکشنری فارسی به هندی
تمرین کردن
berolahraga, berlatih
تصویری از تمرین کردن
تصویر تمرین کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تمرین کردن
ออกกำลังกาย , ฝึกซ้อม , ฝึกซ้อม
تصویری از تمرین کردن
تصویر تمرین کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
تمرین کردن
oefenen, repeteren
تصویری از تمرین کردن
تصویر تمرین کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
تمرین کردن
ejercitar, practicar, ensayar
تصویری از تمرین کردن
تصویر تمرین کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تمرین کردن
esercitare, praticare, provare
تصویری از تمرین کردن
تصویر تمرین کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تمرین کردن
exercitar, praticar, ensaiar
تصویری از تمرین کردن
تصویر تمرین کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تمرین کردن
운동하다 , 연습하다 , 리허설하다
تصویری از تمرین کردن
تصویر تمرین کردن
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ فَ شُ دَ)
تمکین دادن. مدح. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، وقع گذاشتن. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
از بس مکان که داده و تمکین که کرده اند
خشنودم از کیای ری و، ازکیای ری.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 454).
دگر روز آمدش پویان به درگاه
ببوی آنکه تمکینش کند شاه.
سعدی.
، فرمان بردن. اطاعت کردن. (فرهنگ فارسی معین) :
یارت نکند بمهر تمکین ای دل
او نیست حریف مهره برچین ای دل
از یار سخن مگوی چندین ای دل
خیز از سرش و خموش بنشین ای دل.
خاقانی.
سختی ایام باشد بر تنک عقلان گران
کی کند دیوانۀ سرشار تمکین سنگ را.
صائب (از آنندراج).
کوهسارم صرفه نتوان برد درافغان زمن
می کند تمکین خود هرکس کند تمکین مرا.
صائب (ایضاً).
، قبول کردن. رخصت دادن. پذیرفتن: اما این شغل را شرایط است اگر بنده آن شرایط درخواهد تمام و خداوند تمکین کند همه این خدمتکاران بر من بیرون آیند و دشمن من شوند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 147)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تمکین کردن
تصویر تمکین کردن
فرمان بردن اطاعت کردن، قبول کردن پذیرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحریم کردن
تصویر تحریم کردن
اروایاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحریک کردن
تصویر تحریک کردن
آغاراندن انگیختن برانگیختن برآغالیدن اغوا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفرین کردن
تصویر نفرین کردن
لعنت کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تمجید کردن
تصویر تمجید کردن
نکو داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
برآورده کردن، برآوردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحریر کردن
تصویر تحریر کردن
نگاشتن، نوشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحسین کردن
تصویر تحسین کردن
نکوداشتن، بنیک داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تشریح کردن
تصویر تشریح کردن
نگیختن، زندیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تعریف کردن
تصویر تعریف کردن
باز گفتن، بازگوکردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تعیین کردن
تصویر تعیین کردن
گماردن، گماشتن
فرهنگ واژه فارسی سره